تنها و تنها ...

ساعتها رو بگذارید بخوابند بیهوده زیستن را نیازی به شمردن نیست . ( دکتر شریعتی )

تنها و تنها ...

ساعتها رو بگذارید بخوابند بیهوده زیستن را نیازی به شمردن نیست . ( دکتر شریعتی )

واقعیت های دنیا


چه رسم جالبی است !!!
محبتت را میگذارند پای احتیاجت …
صداقتت را میگذارند پای سادگیت …
سکوتت را میگذارند پای نفهمیت …
نگرانیت را میگذارند پای تنهاییت …
و وفاداریت را پای بی کسیت …
و آنقدر تکرار میکنند که خودت باورت میشود که تنهایی و بیکس و محتاج !!!
.آدمها آنقدر زود عوض می شوند …
آنقدر زود که تو فرصت نمی کنی به ساعتت نگاهی بیندازی
و ببینی چند دقیقه بین دوستی ها تا دشمنی ها فاصله افتاده است …
.زیاد خوب نباش …
زیاد دم دست هم نباش

ماهاتما گاندی میگوید:


ماهاتما گاندی میگوید:


هفت چیز انسان را از پای در می آورد و هلاک میسازد:


1-سیاست بدون شرف


2- لذت بدون وجدان


3- پول بدون کار


4-شناخت بدون ارزشها


5- تجارت بدون اخلاق


6- دانش بدون انسانیت


7- عبادت بدون فداکاری

دختر شایسته ایران


شَهلا وَهّاب زاده (زادهٔ ۲۸ ژانویه ۱۹۵۰) در سال ۱۳۴۶/۱۹۶۷ دختر شایسته ایران شد.


پیش از سال ۱۳۴۶ این رقابت ها زیر عنوان دختر ایران ترتیب داده می شد ولی از آن سال به بعد برگزارکنندگان نام آن را به «دختر شایسته ایران» تغییر دادند. مراسم «دختر شایسته ایران» سال ۱۳۴۶ با حضور ۵۰۰ مهمان در هتل هیلتون تهران برگزار شد. چهارده دختر شرکت کننده در رقابت یک بار در جامه یک شکل و بار دیگر در لباس شب بر روی سن راه رفتند.

رئیس مراسم خانم هما احسان از مجله زن روز بود که سؤالاتی را که خود کاندیدها از کاسه ای به طور اتفاقی درآورده بودند از آن ها پرسید.

هیئت ژوری پنج نفره در این رقابت به اتفاق آراء به شهلا وهاب زاده رأی داد. پس از اعلام رأی ژوری، شهلا وهاب زاده را بر تختی از گل نهادند که توسط چهار مرد جوان حمل می شد.

در رقابت کشوری سال ۱۳۴۶، شهرزاد حقایقی دختر شایسته کرمانشاه دوم و شعله شمسی زاده از تهران سوم شد. ژاله کاظمی گوهری فینالیست قزوین و ونوس خاشع فینالیست تهرانی چهارم و پنجم شدند.

 این خانم سومین دختر شایسته ایران بود +تصاویر

رقابت جهانی

شهلا وهاب زاده در همان سال در رقابت های «پرنسس های نوجوان جهان» درشیکاگو شرکت کرد.

او در این رقابت جهانی که ۲۶ مه ۱۹۶۷ در شیکاگو برگزار شد در میان ۱۵ رقابت کننده پس از رقیبان فنلاند و هندوستان در مقام سوم قرار گرفت.

 این خانم سومین دختر شایسته ایران بود +تصاویر

ازدواج

کریم پاشا بهادری معاون نخست وزیر ایران که در تاریخ ۱۵ شهریور ۱۳۴۷ ریاست دفتر فرح پهلوی را نیز به عهده گرفت با شهلا وهاب زاده ازدواج کرد.

شهلا وهاب زاده و همسرش در کشور موناکو زندگی می کنند و از سال ۲۰۰۱ شهروند رسمی آن کشور شده اند.

 این خانم سومین دختر شایسته ایران بود +تصاویر

اندر احوالات دل

دلم یه جایی میخواد...

یه سفری...

خوش گذشتنی....

دلم دریا میخواد مثلا.......یا زاینده رود......حتی اگر خشک باشد....!!!

دلم باران میخواد......

یا سرمایی که از شدتش منجمد بشم....

دلم تفریح میخواد...کلاه قرمزی میخواد....

دلم یه دنیا اینور اونور میخواد....

دوس دارم توی یک دشت بدوم...بی مهابا...بی ترس رسیدن به تهش....

بعد آخرش خودم را بیندازم زمین.....توی گل و چمن و سبزه اش غلت بخورم....



راستش را بگویم:

دارم م ی پ و س م


اینها را اگر جایی جز اینجا بگویم

مهر"ناشکری"به پیشانیم میخورد...

اما خدا!تو که خوب میدانی....................روزی هزار بار شکرت میکنم بخاطر همه الطافت....

عشق دختر به کوروش

عشق دختر به کوروش

 

دختری به کوروش کبیر گفت:من عاشقت هستم.

کوروش گفت:لیاقت شما برادرم است که از من زیباتر است و پشت سر شما
 
 ایستاده،دخترک برگشت و دید کسی‌ نیست.

کوروش گفت:اگر عاشق بودی پشت سرت را نگاه نمی‌کردی.

کاش هنوزم همه رو ۱۰ تا دوست داشتیم!!!

کاش هنوزم همه رو ۱۰ تا دوست داشتیم!!!  

 

 

 

کاش هنوزم همه رو ۱۰ تا دوست داشتیم!!!


بچه که بودیم چه دل های بزرگی داشتیم

اکنون که بزرگیم چه دلتنگیم

کاش دلهامون به بزرگی بچگی بود


کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش

را از نگاهش می توان خواند


کاش برای حرف زدن

نیازی به صحبت کردن نداشتیم


کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود

کاش قلبها در چهره بود

اما اکنون اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد

و دل خوش کرده ایم که سکوت کرده ایم


دنیا را ببین

بچه بودیم از آسمان باران می آمد

بزرگ شده ایم از چشمهایمان می آید!

****

بچه بودیم همه چشمای خیسمون رو میدیدن

بزرگ شدیم هیچکی نمیبینه


بچه بودیم تو جمع گریه می کردیم

بزرگ شدیم تو خلوت


بچه بودیم راحت دلمون نمی شکست

بزرگ شدیم خیلی آسون دلمون می شکنه


بچه بودیم همه رو ۱۰ تا دوست داشتیم

بزرگ که شدیم بعضی ها رو هیچ

بعضی هارو کم و بعضی ها رو بی نهایت دوست داریم


بچه که بودیم قضاوت نمی کردیم و همه یکسان بودن

بزرگ که شدیم قضاوتهای درست و غلط باعث شد که

اندازه دوست داشتنمون تغییر کنه


کاش هنوزم همه رو

به اندازه همون بچگی ۱۰ تا دوست داشتیم

*****

بچه که بودیم اگه با کسی

دعوا میکردیم ۱ ساعت بعد از یادمون میرفت

بزرگ که شدیم گاهی دعواهامون سالها تو یادمون مونده و آشتی نمی کنیم


بچه که بودیم گاهی با یه تیکه نخ سرگرم می شدیم

بزرگ که شدیم حتی ۱۰۰ تا کلاف نخم سرگرممون نمیکنه


بچه که بودیم بزرگترین آرزومون داشتن کوچکترین چیز بود

بزرگ که شدیم کوچکترین آرزومون داشتن بزرگترین چیزه


بچه که بودیم آرزومون بزرگ شدن بود

بزرگ که شدیم حسرت برگشتن به بچگی رو داریم


بچه که بودیم تو بازیهامون همش ادای بزرگ ترها رو در می آوردیم

بزرگ که شدیم همش تو خیالمون بر میگردیم به بچگی


بچه بودیم درد دل ها را به هزار ناله می گفتیم همه می فهمیدند

بزرگ شده ایم درد دل را به صد زبان به کسی می گوییم... هیچ کس نمی فهمه


بچه بودیم دوستیامون تا نداشت

بزرگ که شدیم همه دوستیامون تا داره

بچه که بودیم بچه بودیم

بزرگ که شدیم بزرگ که نشدیم هیچ؛ دیگه همون بچه هم نیستیم